مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای خوش آن بنده که از خاکِ تو سر بردارد مـرحـبـا بر اثـری کـز تـو اثـر بـردارد هر دلی عشقِ تو آموخت خدا خواه شود که ز سر چـشـمۀ توحـیـد خـبر بردارد بر جمال تو قسم چهـرۀ معـصومِ تو را دست نـقـاش ازل وقـت سـحـر بـردارد صاحب کعبه تویی دورِ تو بایست طواف آنکه حاجی است تو را بار سفر بردارد آفـتـاب از نـظـرِ حُـسن تو سر بر آوَرد شب ز گیسوی شما قرص قـمر بردارد رطب از لعل تو در ماه مبارک رطب است بوسه آن بوسه که از کامِ جگـر بردارد مشکل آن نیست که دل تا شب احیا نرسد مشکل آن است که جشن تو به ما جا نرسد خـانه فـاطـمه را مُشک خـتن میریـزد یـا گـل یـاس به دامـان چـمـن میریـزد گـفت پیـغـمـبر اکرم که از الطاف خـدا ماه پاره است که بر دامن من میریزد ز کَـرم خـانـه تـوحـیـد خـبـر آمده است کَـرم و جـود ز احـسـان حسن میریزد او گرفتار من و توست نَه ما عاشق او رحمـتـش وقت گـرفـتار شدن میریـزد گُلِ خوشبوی گلستان بهشت است حسن که ز سبزِ نفسش دشت و دمن میریزد این هـمـه نـغـمـۀ زیـبـا که مـؤذن دارد اَشهدِ اوست که از غنچه دهن میریزد قاریِ فـاطـمه لب را به سخن بگـشوده گـو به قـاری نَـزَند درب دگـر بیـهـوده سیـنـهها جای تو ای قـبـلۀ اَسرار حسن شیعهها در طلب وصل تو ای یار حسن ما کجـا و طلب روی تو ای روی خـدا ما خـریدار و تویی یـوسف بازار حسن گفتگوی من و تو صحبت عبد و مولاست دارم اُمّـیـد دهـی رخصت دیـدار حـسن لا اقـل این شـده در نـامـۀ اعـمـالم ثبت همه عـمـرم به تـمـنـای تو دلـدار حسن بخدا هر دو جهان را به حـسن مدیـونیم شیعه را سیره و رفتارِ تو معـیار حسن این وطن را که به ایرانِ رضا معروف است با قـدوم تو شده فـتـح، عـلـمـدار، حـسن ما اگر این همه در چـشم جـهـان آقائـیم ما مسلـمـانِ حـسین و حـسـن زهـرائـیم بـوی حـج میدهـد این قـامت رعـنا آقـا یعـنی اوصافِ طـوافـی تو به معـنـا آقا دست در دستِ قنوتِ تو به درگاه خداست چه صفـایی است تو را وقـت تـمـنّـا آقا رویت ای قرص قمر ماه شب چارده است شـب مــیــلاد تـو مـا را شـب یـلـدا آقــا چون علی توشه ما در دل شب پخش کنی سـائـلـی روز نـدیــد آن قــد و بــالا آقـا با یتیمان همه جا دستِ نوازشگرِ توست دردها از تــو پــذیـــرنـــد مــــداوا آقــا دوستان را که خجالت زده فرمایی هیچ دشـمـنـان هـمه ز تو بـیـنـنـد مـدارا آقـا خُلق نیکوی تو سوگـند که دل را بِـبَرد خـم ابـروی تو سـوگـند که دل را بِـبَرد رشته مِهر حسن جان جهان میخـواهد بخدا معـرفـتـت تاب و تـوان میخواهد نه به یک عصر تو را شیعۀ تو بشناسد لشگـر کـامـل تو طول زمان میخواهد غـربتت جـمـع کـنـد اُردویی از دلها را این غریب است که اصحابِ گِران میخواهد صلـحِ تو جـاذب دلـهـاست خـدا میداند و شناسانـدنِ تو نـطق و بیان میخواهد هیچ کس مثـل تو اَسرارِ دلِ کوچه ندید سرِّ حق لَختِ جگر داغِ نهان میخواهد به غریبیِ تو سوگند حسین است غریب وِرنه یک روز نه هفتاد و دو جان میخواهد دلِ مادر حـسنی و دل تو مـادری است با حسین و حسن آوازه ما حیدری است |